گروه فرهنگی- امیر ابیلی: اثر آخر فرهادی، "جدایی نادر از سیمین"، اثر مهمی است. اثر مهمی است چون حرفهای مهمی دارد، اما با وجود حجم بالای نقدهای نوشتاری و شفاهی بر این فیلم تا به امروز نقد کامل و همهجانبهای بر این فیلم ارائه نشده است و کسی این حرفهای مهم را بازگو نکرده است، که این، هم می تواند به کمسوادی اکثر قریب به اتفاق روشنفکران امروزی مربوط باشد که غالب منتقدین این مملکت را تشکیل میدهند و هم به رویکرد جناحی و سیاسی این دوستان که اگر نکتهای منفی را هم در فیلم ببینند، به دلیل بازیهای سیاسی حاضر به بیانش نیستند و البته هم به چندلایه بودن آثار فرهادی که این فرصت را فراهم میکند که هر کسی از منظر خود به آن بنگرد.
بگذریم. این متن تحلیلی است بر این فیلم و مروری است بر حرف های مهمش، و اینکه چرا "جدایی..." نسبت به "درباره الی..." و "چهارشنبه سوری"، دو فیلم قبلی سهگانهی فرهادی نیز مهمتر و تاثیرگذارتر است، و البته اینکه این برتری و اهمیت نسبت به درباره الی را اتفاقا جشنوارههای خارجی بهتر از خودمان فهمیدهاند و به پاس قدردانی از بیان همین حرفهاست که به احترام فرهادی و کل تیمش تمام قد ایستادهاند.
اما قبل از تحلیل فیلم باید چند نکته را یادآور شوم زیرا بدون در نظر گرفتن این نکات، امکان رمزگشایی فیلمهای فرهادی یا تقریبا وجود نخواهد داشت و یا منجر به تحلیلهایی سادهانگارانه از فیلم خواهد شد. اول اینکه فرهادی استاد پرداختن به جزئیات در فیلمنامه است، جزئیاتی که در عین داشتن معنایی مستقل در خدمت کلی واحد نیز هستند و در عین حالی که به شدت در خدمت متن هستند، دارای ارجاعهای فرامتن بسیاری نیز میباشند، از این روست که توجه به تمام صحنهها و به خصوص تکتک دیالوگهای فیلم برای تحلیل دقیقتر فیلم الزامی است.
نکتهی دوم که در ابتدا هم به آن اشاره کردم اینکه فیلمهای فرهادی غالبا فیلمهایی چندلایهاند و از منظرهای گوناگون میتوان با آنها مواجه شد، به این معنی که هم میتوان معنایی بسیار ساده و سطحی از آنها دریافت کرد و هم مانند یک فیلم ایدئولوژیک با آنها طرف شد. و من به شخصه نوع برخورد دوم را برای تحلیل آثار فرهادی بهویژه اثر آخرش مناسبتر میدانم و تحلیلهایی مثل اینکه فرهادی خواسته تبعات و پیامدهای دروغگویی را بیان کند و یا اینکه اهمیت کارهای به ظاهر ساده و بیاهمیت را در زندگی روزمره نشان دهد، ناشی از تلقی بچهگانه از تحلیل فیلم آنهم فیلمی در قد و قوارهی جدایی.... و بیسوادی مفرط غالب منتقدین سینمای ایران میدانم. برسیم به تحلیل فیلم.
"جدایی..." داستان منازعهی تاریخی روشنفکری و مذهب
از همان زمان داستان مشروطهخواهی و مشروعهخواهی به این سو درگیری بین دو تفکر روشنفکری و مذهب، بین دو قشر روشنفکران و مذهبیون ادامه داشته و گاهی بالا گرفته و گاهی فروکش کرده. اما به خصوص بعد از وقوع انقلاب اسلامی این تنازع و درگیری تاریخی بیشتر شد و با ظهور گروههای تازهای از متفکرین انقلابی مانند شهید آوینی، گروههای روشنفکر که دل در گرو غرب داشتند و اعتقادی به آرمانهای انقلابی نداشتند و متاسفانه حتی بعد از انقلاب هم نبض عرصهی فرهنگ و هنر را در اختیار داشتند، مورد نقدهای فراوان قرار گرفتند و در اثر تغیرات ماهوی نظام، قدرت و تاثیرگذاری خود را بر روی مناسبات اجتماعی و سیاسی از دست دادند. روشنفکران هم از ابزارهای فرهنگی و هنری و رسانههایی مثل سینما و نشریات که در اختیار داشتند استفاده کردند و به تفکرات انقلابی و مذهب به اشکال مختلف تا میتوانستند تاختند و تفکران منحرف خود را تبلیغ کردند.
داستان گذشت تا رسیدیم به واخر دههی هشتاد و شکلگیری گروه جدیدی از روشنفکران که حالا یک طبقهی اجتماعی جدید را تشکیل داده بودند با مناسبات خاص خود، که معروف شدند به طبقهی متوسط نوظهور شهرنشین. این طبقهی جدید وقتی به رسمیت شناخته میشد و مورد توجه قرار میگرفت که محصولات فرهنگی و هنری و سیاسی و اجتماعی خاص خودش را میداشت و عرضه میکرد. فیلمهایی مثل "دربارهی الی..." و "چهارشنبهسوری" از این نظر با اهمیتند که جزو اولین محصولات خاص این طبقهی جدید در عرصهی سینما هستند. فیلمهایی که برای اولین بار و به طور کاملا جدی به بررسی مناسبات حاکم بر این قشر میپرداختند. حالا دیگر طبقهی متوسط جدید محصول فرهنگی و هنری خاص خود را داشتند و کموبیش به رسمیت شناخته میشدند، ولی این کافی نبود، این یک خیز و سکوی پرتاب بود برای برداشتن گامهای دیگر، روشنفکران حالا با ظهور این گروه جدید میتوانستند در عرصهی سیاسی نیز قدرت بگیرند و تاثیرگذاری خود بر جریانات سیاسی را که چند سالی بود از دست داده بودند دوباره احیا کنند، اما این طبقهی جدید به تنهایی نمیتوانست این گام را بردارد، پس باید با عقبهی خود که زمانی قدرت سیاسی را نیز در دست داشت متحد میشد، این اتحاد صورت گرفت و کسانی که سالها یا از صحنهی سیاسی دور بودند و یا زمانی جزو منتقدین و مخالفان یکدیگر محسوب میشدند، دور هم جمع شدند و پیمان بستند. اما این هم کافی نبود. پس باید کعبهی آمال روشنفکران، غرب، هم به صحنه میآمد. این اتفاق هم افتاد و در پی این اتحاد نهایی، آن وقایعی که همه میدانیم به وقوع پیوست. ولی این بار خواب روشنفکران جدید و عقبهی سیاسی و فرهنگیشان تعبیر نشد و طبقهی متوسط نوظهور شهرنشین هم کاری از پیش نبرد. اما حالا باید منتظر واکنش گروه هنری جریان روشنفکر به این شکست میبودیم. دفعهی قبل اولین کسی که موج توجه به مناسبات طبقهی متوسط را در سینما شروع کرد شخصی نبود جز اصغر فرهادی. به یاد بیاورید سیل فیلمهای کپی برداری شده از دربارهی الی را....خب احتمالا اینبار و بعد از این شکست سیاسی هم این اصغر فرهادیست که باید اولین واکنش هنری را داشته باشد. حاصل این واکنش میشود "جدایی نادر از سیمین".
همواره و در تمام دنیا رویکردهای آیندهی جریانهای سیاسی ابتدا در آثار هنری هنرمندان متعلق به آن جریان بروز و ظهور پیدا میکند. به همین علت است که میگویم این فیلم مهمترین و حتی ایدئولوژیکترین فیلم چند ساله اخیر است چرا که موضعگیری قسمتی از جریان روشنفکری است نسبت به وقایع سال 88 و همچنین رویکرد و سیاست این بخش از جریان روشنفکریست نسبت به آینده.
جدایی... همانطور که از اسمش برمیآید داستان یک جدایی است. داستان یک دو دستگی و تفرقه. دو دستگی در میان خانوادهای از طبقهی متوسط شهرنشین. خانوادهای روشنفکر از میان خانوادههای به ظاهر مدرن ایرانی. در این خانواده شاهد یک فرزند و همچنین یک پدربزرگ نیز هستیم، نمادی از نسل آینده و نسل گذشته. اتفاقا دعوا هم بر سر همین دو نسل است، اینکه باید هنوز دل به نسل گذشته داشته باشیم یا نه، و اینکه نسل آینده را باید کجا و چگونه پرورش دهیم. اما در کنار این شاهد یک کشمکش و درگیری دیگر نیز در قصه هستیم. درگیری بین خانوادهای مذهبی و این خانوادهی روشنفکر. همه چیز واضح است در اینجا شاهد منازعهی میان سه تفکر هستیم اول درگیری تاریخی بین روشنفکری و مذهب و دیگری درگیری جدیدی که در اردوگاه جریان روشنفکری بر سر سیاستهای آیندهشان ایجاد شده و باعث دو دستگی در داخل این جریان شده.
ابتدای بحث متذکر شدم که در تحلیل این اثر باید به تکتک دیالوگها دقت کرد. برای روشنتر شدن موضوع باید برگردیم به دیالوگهای فیلم. به یاد بیاورید دیالوگهای شهاب حسینی و پیمان معادی را در صحنههای درگیری و بگومگو با یکدیگر. دقت کنید به بحثهایی که تقریبا هیچ ربطی به موضوع مورد منازعه ندارد، یعنی در هر موقعیت و مکان و زمان دیگری نیز اگرعین همین دیالوگها استفاده شود دقیقا همین معانی را تداعی میکند. شهاب حسینی به عنوان نمایندهی قشر مذهبی مدام این بحث را تکرار میکند که(نقل به مضمون): ما هم مثل شما آدمیم و عقب افتاده نیستیم و..... و در مقابل نظرش راجع به نادر به عنوان نمایندهی قشر روشنفکر این است که: مگر شما هم خدا و پیغمبر سرتان میشود. این دیالوگ تاریخی روشنفکران و مذهبیون نیست؟ مذهبیون در طول تاریخ این مملکت همواره از سوی روشنفکران انگ عقبافتادگی و تحجر خوردهاند و همواره در صدد اثبات غلط بودن این ادعا برآمدهاند و همچنین همواره نقدی که به روشنفکران داشتهاند این بوده که آنها هیچ اعتقادی به دین و مذهب و خدا و پیغمبر ندارند و بنابراین نباید جایگاهی در نظام جمهوری اسلامی داشته باشند. دقت کنید به خشونت نامتعارفی که در رفتار شهاب حسینی وجود دارد. کسی که ادعایش این است که ما هم مثل شما آدمیم و ....چرا باید در بعضی صحنهها چنین رفتار بیمنطقی از خود نشان دهد؟ شهاب حسینی در این فیلم مظهر خشونت است، همان تصویری که روشنفکران همواره از مذهبیون به خصوص بعد از داستان انتخابات تصویر کردهاند. اما همین خشونت بهانهای می شود برای مجادلهی بین نادر و سیمین و خلق یکی از صحنههای مهم فیلم. به یاد بیاورید صحنهای را که سیمین به نادر پیشنهاد میکند که با دادن پول طرف مقابل را راضی کنند. نادر به سیمین میگوید که(نقل به مضمون): تو میترسی و نمیخواهی جلوی زورگویی اینها بایستی. پس یکی دیگر از موارد اختلاف مشخص میشود، عدهای معتقد به ماندن و ادامهی مبارزهاند و گروهی دیگر معتقد به تربیت نسل آینده در غرب (یا با الگوگیری از فرهنگ غرب)
شاید عدهای این نوع نگاه به فیلم را نگاهی بسیار متوهمانه بدانند اما برای تحلیل بهتر فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین» باید به صحنهها و اتفاقاتی در فیلم توجه کرد که هیچ کارکردی در روند دراماتیک داستان ندارند و فقط برای ارجاعهای فرامتن در فیلم گنجانده شدهاند. دقت کنید به مرگ پیرمرد در انتهای فیلم. مردن یا نمردن وی چه تاثیری در پایان داستان داشت که پیرمرد حتما باید در انتهای ماجرا میمرد؟ و یا توجه کنید به صحنهای که پیرمرد دست سیمین را میگیرد و مانع رفتن او میشود و یا ماجرای ناتوانی در کنترل ادرارش از فردای روز رفتن سیمین. کسی که حتی بچهی خود را به یاد نمیآورد چطور با رفتن یک نفر، به این سرعت اینچنین تحت تاثیر قرار میگیرد؟
موضوع روشن است. با دو گروه و دو تفکر روبهروئیم که در تقابل و درگیری با یکدیگرند یکی خانوادهای روشنفکر و مدرن و دیگری خانوادهای مذهبی. اما در داخل همین گروه روشنفکر نیز با یک اختلاف و دو دستگی طرفیم، گروهی دل به نسل گذشتهی خود(پدر) دارد و معتقد به ماندن و جلوی زور(ظلم) ایستادن است و گروهی دیگر دل از نسل گذشته کنده و معتقد به تربیت نسل آینده است با معیاری که خودش آن را شرایط بهتر میداند(دیالوگ سیمین در ابتدای فیلم را به یاد بیاورید اینکه: من نمیخوام دخترم در این شرایط بزرگشه و دقت کنید به شرایط دختر، اینکه در مدرسهای خوب و در خانوادهای مرفه و بدون دغدغه زندگی میکند. پس منظور از شرایط در ابتدای فیلم چیست؟). فقط هنر ویژهی اصغر فرهادی این است که این تئوری و یا به معنای بهتر تحلیل سیاسی خود را از شرایط گذشته و آینده، زیر پوست داستانی جذاب تعریف میکند که به خودی خود نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اتفاقا همین هنر ویژهی فرهادی است که وی را از تمام کارگردانان حتی کل سینمای ایران متمایز میکند و به وی جایگاهی خاص میبخشد. در تاریخ سینمای ایران نبوده فیلمسازی که بخواهد فیلم سیاسی و یا ایدئولوژیک و یا حتی مذهبی و دینی بسازد و تبدیل به سخنرانی و موعظه نشده باشد، هنر فرهادی این است که حرفش را میزند و در عین حال داستان خوبی تعریف میکند و همین اجازهی برداشتهای مختلف و بعضا متناقضی را برای منتقدین و تحلیلگران نیز فراهم میآورد. با تمام انتقادی که به فرهادی و تفکرش داریم ولی دور از انصاف است که این هنر او را نادیده بگیریم.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : جدایی نادر از سیمین, فتنه88 و اختلاف در اردوگاه روشنفکران!, ,